محل تبلیغات شما

سلام به همه دوستان عزیزتر از جان.

راستش همچنان تحریریه نتونسته نیروی مناسب بگیره و همچنان من دارم مطلب کار می کنم. واسه همین سرم شلوغه و کمتر می تونم بیام اینجا.

دلم برای همگی تون تنگ شده .

خب از کجا بگم؟ از تمام نیروهای منفی که یه دفه باعث شد تو یه روز دخترم وسط امتحاناش از این بیماری های ویروسی که حالت تهوع و بود بگیره. پنج صبح بیدار شد و از شدت دل درد صدام زد. منم بلافاصله یه تبخال زدم رو لب پایین که تا یه هفته با وجود پماد و اینا طول کشید تا خوب بشه.

بعدش اومدم کولر روشن کنم دیدم کلیدش درست کار نمی کنه!

شاید باورتون نشه ولی یه ساعت بعدش ماشین ظرفشویی هم ارور می داد و کار نمی کرد. و از طرفی هم انگار واشر سیفون زیرسینک هم خراب شده بود و از اون زیر آب می داد بیرون.

تصور کنین که چقد اینا کافی بود که منو دیوونه کنه.

هرچی که دکتر توصیه کرده بود برای دخترم درست کردم و دریغ از اینکه لب بزنه. دیگه داشت می شکست. خلاصه بعد دو تا سرم باز بهتر شد.

البته چون امتحان آمار رو از قبل خوب کار کرده بود خداروشکر بیست شد. فقط کلی منو حرص داد و مریضم کرد.

از اون طرف پسرم داشت خونه اجاره می کرد که دیگه زندگی مستقل خودش رو درست کنه بعد از چند ماه سربار بودن تو خونه مادرزن انگار خسته شده بود!

بهرحال تبدیل دلار از اینجا و ارسال و . دیوانه کننده بوده وهست. با این وضعیت نوسانات هرروزه.

فعلا خداروشکر یه جا رو اجاره کرد و کمی خیالمون راحت شد.

دیگه براتون بگم که رفتم آزمایش خون دادم و می خواستم به توصیه دکتر غدد وضعیت تیروئیدم چک بشه. هیچی بردیم پسرعموی همسری دید و گفت باید 5 روز در هفته قرصای تیروئید رو بخورم. بازم نوروبیون و آهن رو تجویز کرد. بازم گفت کلسیم پایینه. بازم قرص کلسیم لعنتی دوسش ندارم. خارجی پوشش دار گرفتم که معده م رو داغون نکنه مثل قبلی ایرانی که پوشش نداشت!

بعدش یه سوالاتی در مورد روابط شویی . از همسری پرسیده بود. آخه من نمی فهمم اینا به توچه آقای دکتر. واقعا لازمه اینا رو بپرسی؟

خلاصه همسری بهش می گفت ایشون تازگی خیلی زود برآشفته میشه. منم گفتم چون فشار کارم زیاده و هی اینا منو حرص میدن. دکتر گفت خب حرصش ندین.

همسری گفت خودش سخت می گیره تعمیرکار ماشین ظرفشویی اومده و 500هزارتومن گرفته و درست نشده ماشین. ایشون حرص می خوره! گفتم خب حرص نداره ؟ مردک بی شعور اومد کل آشپزخونه رو به گند کشید و این همه پول گرفت و دست اخرهیچ!

دست آخر دکتر یه آرامبخش ضعیف هم تجویز کرد که عمرا لب بهش بزنم. برو بابا من قوی تر از اونی هستم که بخوام با قرص آروم بگیرم.

حالا دردسرتون ندم. قراره تعمیرکار خنگول دوباره زمانی که همسر خودش هست بیاد همسر می ترسه بیاد اینجا من از حرصم حلق اویزش کنمJ))

دخترم هم اخرهفته امتحانات کذایی ش تموم میشه. به همسر گفتم اگه اسم دکترا و ادامه تحصیل بیاری من می دونم با تو! والله حوصله ندارم انقدر که این استرسی هست

انقدر که حرص خوردم و کارام زیاد بود یه روز با درد بدی توی دست چپم از خواب بیدار شدم و بعدش پلک چشم چپم رفتم دکتر که گفت نکنه توهم سکته داری الان؟ گفتم خیر تصورم اینه که باز گردنم مشکلش عود کرده. گفت بله مراقبت کن. دیگه باز یه هفته ای استراحت دادم و کمتر کار کشیدم. باز بهتر شدم. الان  البته مجبورم و کارم رو شروع کردم ولی خب بهترم.

خواهرم که میگه همش عصبی هست چون خیلی بابت هرچی حرص می خوری تو. باید تمرین کنم که کمتر عصبی بشم.

امیدوارم شماها همگی خوب و سرحال باشین و با مشکلاتی که من داشتم مواجه نشین. آرام باشه دنیاتونJ

واسه من بحران بود...

مسافرم میاد شهرو خبر کن...

خداحافظی با گردن درد...

رو ,یه ,دکتر ,حرص ,اینا ,هم ,و از ,داد و ,می داد ,کرد و ,شده بود

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها