محل تبلیغات شما

بعد از برگشت بچه ها . گفتم خب دوباره زندگی به حال عادی برمی گرده و روز از نو شروع میشه. سایت و گزارش و خونه داری و باشگاه. اما نه یه طور دیگه شد.

رفته بودیم با همسر بازار که موقع برگشت دیدیم یه اس ام اس بلندبالا روی گوشیش که توی ماشین جا مونده بود از طرف همسایه پایینی هست! بله لوله شوفاژ نشتی داشته و از سقف اونا چکه می کرده! اما اینکه آخرش گفته بود چرا گوشی جواب نمیدی و متاسفم واسه خودم با این همسایه بی ملاحظه باعث شد کلی حرص بخورم! اولا که گوشی جا مونده بود. بعدم مگه ما از قصد زدیم لوله رو تردیم. برای همه پیش میاد. همونطور که سقف آشپزخونه و سرویس های منم سال قبل، از طبقه بالا نشتی داده بود. ولی من هرگز به خود همسایه مستقیم زنگ نزدم. به مدیرساختمون گفتم و ایشون اطلاع داد و پیگیر شد. تا دو سالی جای نشتی سوراخ شده بود! حتی نقاشی خودمون رو به تعویق انداختیم که طرف بازسازیش تموم بشه بعدش.

وقتی مدیر تاسیسات اومد و کارشناسی کرد و گفت باید کف سالن از دم در تا راهروی دم اتاق خوابها و حتی بخش های دیگه سالن که شوفاژ هست شکافته بشه و مجدد لوله کشی بشه و سنگ بشه. دیگه خارج از توانم بود. دو روزی فقط نشسته بودم گریه می کردمL

همسری می گفت تو چرا از هر مشکلی بحران می سازی؟ گفتم چون واسم بحرانه. تازه از تعمیرات اتاق خوابها خلاص شدم. کلا خسته م بخدا. تازه کلی هم سر اسباب کشی خونه پسرم اذیت شده بودم. دیگه واقعا توانم تحلیل رفته بود. تا اینکه تلفن های پی درپی همسایه مزید برعلت شد. گرچه ما پیگیری کرده بودیم. ولی باید سنگ کارش وقت پیدا می کرد و هماهنگ می کرد که بیان . اما روزی که حتی به اینایی که با دستگاه میان تشخیص نشتی رو می دن هم تماس گرفتم که بیاد، باز همسایه تو اوج کار ما زنگ زد .  لجم گرفته بود که داشت به همسری می گفت شما باید کلا بازسازی کنین! از اونور سالن داد زدم این آقا چرا باید برای ما نسخه بپیچه؟ اصلا به ایشون چه ربطی داره که بگه ما برای خونه مون چکار کنیم ؟! حالا همسری هم واسه من با ملایمت تمام و احترام باهاش حرف می زد. آی لجم گرفته بود.

فرداش صبحش قرار شد که اولا بیان برای شکافتن و بعدشم لوله کشی! با هم کمک کردیم و کلا فرش هارو جمع کردیم و اسباب رو کاور کردیم. ولی تو دلم می دونستم که یه خونه تی اساسی بعدش دارم چون قطعا خونه خاک خالی خواهد شد. با این افکار همسری منو به زور راهی خونه مامان کرد و گفت الان دیگه از سر و صدا و خاک جای موندن نیست و خودش موند بالا سر کارگرا.

یه روز خونه مامان بودم ولی خب همسری تبعیدم کرده بود. خواهرش که به خونه مامان نزدیک بود اومد دنبالم و گفت که باید بیای خونه ما . چون همسرش فوت کرده و با دخترش زندگی می کنه تنهان. ایشون البته کارمنده و من هم مثل خونه خودم کلا تو آشپزخونه بودم و می شستم و می پختم و تمیز می کردم. حتی ناهار کارگرا رو هم می پختم و بچه ها می بردن براشون. هی می گفتم می رین اونجا برام عکس بگیرین ببینم چطوریه اوضاع. ولی می گفتن نه نیلوجون اصلا صلاح نیست که ببینی !!

یه هفته ای طول کشید و تموم شد. منم همش نگران که بلایی سر اسبابم نیاد. با کارگر هماهنگ کردم که برای تمیزکاری کف و شیشه ها بیاد و خودم بقیه گردگیری و تمیزکاری آشپزخونه رو بعهده گرفتم. یعنی نابود شده بودم دیگه.

ولی بالاخره تموم شد. اما جون منم تموم شد.

بهرحال بحران لوله کشی تموم شد و علاوه بر حرص و جوش . 9 میلیون هم خرج کردیم! این نیز گذشت. بعدش یه هفته سرما خوردم و افتادم. بعدش کل دهانم آفت شده بود. مامانم می گفت وقتی استرس داشته باشه آدم چندین برابر سیستم ایمنی ش ضعیف میشه. لذا تو از بس حرص خوردی اینطوری شدی.

و حالا زانو درد لعنتی اومده سراغم. علائم پیری داره خودنمایی می کنه و کاروان زندگی می گذرد.

فردا وقت دکتر گرفتم برم ببینم چی می گه.

واسه من بحران بود...

مسافرم میاد شهرو خبر کن...

خداحافظی با گردن درد...

خونه ,هم ,رو ,یه ,ولی ,تو ,تموم شد ,خونه مامان ,می گفت ,و گفت ,لوله کشی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

من و همسرم سامانه پیامکی،ارسال پیامک تبلیغاتی